خوانندگان محترم می توانند هر هفته داستان "آپارتمان شما چکاره است؟" را در هفته نامه کسب و کار مطالعه نمایند همچنین آموزشهای کارآفرینی مهندس علی زارعی را در برنامه های تفکر خلاق بخش پاتوق خلاق از رادیو گفتگو و برنامه  راهکار رادیو ایران و آموزشهای نخبه پروری را در برنامه مرزهای دانش رادیو گفتگو و برنامه موج دانش رادیو فارس  بشنوید.همچنین میان برنامه کارآفرینی در خانواده روزهای شنبه تا سه شنبه از رادیو فارس برنامه سایبان مهر پخش می گردد

جهت خواندن قسمتهای دیگر داستان اینجا کلیک کنید

قسمت پنجم - این داستان هر هفته در صفحه 7 هفته نامه دنیای نوین کسب و کار انتشار می یابد- نویسنده:مهندس علی زارعی

پس از تمییز کردن آپارتمان سوم و صرف ناهار پروین موفق شد دقایقی با مدیر شرکت صحبت بکنه.اینجا یک شرکت وارد کننده بذر گیاه بود که در زمینه کشاورزی فعالیت داشت و مدیر شرکت از نابسامانی قیمت دلار حسابی متضرر شده بود و انگار دلش میخواست دو گوش پیدا بکنه تا درد و دلهای چند ماهه آشفتگی بازار ارز را برایش داشته باشه و به همین علت یکسره برای پروین صحبت می کرد...

_ الان نمی دونم باید چکار کنم ، بخرم یا نخرم؟ چون ثبات قیمت در بازار ارز وجود نداره واقعا سردرگم هستم.چند هفته قبل به مشتری قیمت دادم و پیش فاکتور فروش هم صادر کردم و مشتری هم مبلغ فاکتور را به حسابم ریخت ،بعد از حدود دو سال تلاش توانسته بودم این مشتری را جذب کنم و از رقیبم پیشه بگیرم . با خارج تماس گرفتم و  قصد خرید داشتم ، وقتی به صرافی رسیدم قیمت ارز 200 تومان افزایش پیدا کرده بود! با برادرم تلفنی مشورت کردم و تصمیم گرفتیم تا فردا صبر کنیم تا شاید قیمت به قبل باز گردد ولی متاسفانه 300 تومان دیگه هم افزایش پیدا کرد ،اگر فسخ قرارداد می کردم مشتری که دو سال برای جذیش تلاش کرده بودم به من بی اعتماد می شد و از دیگران خرید می کرد و احتمالا یک تبلیغ منفی هم بر علیه من می کرد یا شاید از شرکت ما شکایت می کرد چون وجه فاکتور را پرداخت کرده بود بنابراین مجبور شدم معامله را برای حفظ مشتری با ضرر انجام بدهم . قیمت دلار هم هر روز در نوسان بود و خریداری ارز بسیار سخت شد بنابراین تصمیم گرفتم منزلم را بفروشم و دلار خریداری کنم تا هم با گران تر شدن دلار سود ببرم و هم در موقع خرید با کمبود ارز مواجه نباشم .در دو هفته اول هم قیمت ارز حدود 600 تومان گران شد و من هم به امید بالا رفتن بیشتر قیمت ،خریدی انجام ندادم تا اینکه یک مرتبه  و فقط در یک روز 1000 تومان ارزان شد و باز هم متضرر شدم ، از طرفی قیمت خانه گران شد و یک ماه هم اصلا فروش نداشتم و مجبور شدم چند نفر از کارمندانم را اخراج کنم و الان هم نمی دانم باید چکار کنم و به حرف هیچ کسی هم اعتماد ندارم

حرفهای مدیر ترسی را در دل پروین نشاند و با خودش گفت " تجارت عجب کار مشکلی! "

نوبت به آپارتمان بعدی رسید که یک شرکت بازرگانی صادرات و واردات کالا بود و پروین به سختی و با تلاش زیاد موفق به صحبت با رییس شرکت شد و درباره شغلشون پرسید

_ ما به سفارش مشتریان کالاهایی را از خارج وارد می کنیم و همچنین با توجه با بازار خارج کشور محصولاتی را صادر می کنیم

_ شما از شغلتون راضی هستید

_ خدا را شکر راضی هستیم

_ شما هم با دلار کار می کنید؟

_ همه کار ما با دلار انجام می گیره

_ پس چطور ضرر نمی کنید!

_ چرا ضرر کنیم؟

_ مگر الان شرکتهایی که با دلار کار می کنند ضرر نمی کنند؟

_ خوب تجارت کار پیچیده ای ، چند وقتی کار با رکود همراه بود ولی در عوض بسیاری از شرکتها هم سودهای خوبی داشتند . اگر قواعد تجارت را بلد باشی هیچوقت ضرر نمی کنی .مشکلات همیشه وجود دارند یکبار گران شدن هزینه آب و برق به علت حذف یارانه ها ، یکبار نوسانات قیمت ارز ، یکبار مشکلات عدم اجرای قانون یا تصویب قانون جدید و ... ولی به نظر من برخی شرکتها در همه شرایط وضعیت خودشون را حفظ می کنند و پیشرفتهای خوبی دارند

_ من چطوری باید این قواعد را یاد بگیرم؟در ضمن من دانشگاه نرفته ام

_ بسیاری از قانونهای تجارت در هیچ دانشگاهی در دنیا تدریس نمی شود و معمولا در بازار نمایان می شوند. البته فقط افرادی که دارای هوش مالی هستند و توانایی درک فرصتها را دارند می توانند از این قوانین استفاده کنند

_ خوب چطوری بفهمم هوش مالی دارم یا نه؟

_ بهتر بگویی چطوری هوش مالی خودم  را افزایش بدهم تا بتوانم فرصتها را درک کنم

_ من زیاد متوجه نمی شوم!یعنی فقط افراد باهوش موفق می شوند؟

_ خوب هوش ابعاد مختلفی داره مثلا هوش ریاضی،هوش فضایی،هوش گفتاری،هوش نوشتاری،هوش خلاقانه،هوش اجتماعی،هوش مهارتی،هوش بدنی و... که هوش مالی بعد از تقویت چند هوش دیگر میتونه رشد بکنه مثلا کسی در تجارت موفق می شه که هوش اجتماعی بالایی داشته باشه و یا هوش خلاقانه بالایی داشته باشه و چون ظرفیت هوشی در همه انسانها وجود داره بنابراین باید راهی پیدا کرد تا این هوشها را تقویت و به موفقیت رسید

_ من از کجا شروع کنم؟ دوست دارم برای خودم کار مستقلی داشته باشم ولی اصلا نمی دونم چکار کنم ، چه شغلی را انتخاب کنم ! چطوری کار را شروع  کنم ؟ قبل از اینکه اینجا بیام ، شرکت طبقه پایین بودم و خیلی ترسیدم چون قیمت دلار باعث ضررهای زیادی به اون شرکت شده بود ولی اینجا شما چیز دیگری می گویید؟

_ شروع کردن هر کسب و کاری در ابتدا نیاز به یک دانش عمومی و در درجه بعدی نیاز به مهارت و دانش تخصصی در اون شغل داره و برای کسب دانش عمومی من به شما پیشنهاد می کنم در دوره های کارآفرینی شرکت کنید.البته همین کاری هم که الان انجام می دهید خیلی کار جالبی و میتونه بعد از چند ماه نگاه شما را به بازار کسب و کار عوض بکنه ، همچنین با شغلهای مختلف هم آشنا می شوید و به نظر من اینکار شما نشانه ای که مشخص می کنه هوش مالی هم دارید

_ ممنونم ، اگر شما بخواهید امروز درسی به من بدهید که در آینده موفق شون چه می گویید؟

_ اگر میخواهی موفق شوی نگرشت را تغییر بده تا دنیا برایت تغییر بکنه ، چند سال قبل داستانی درباره میلیونر ژاپنی شنیدم که همیشه در زندگی ام بکار بستم و با تغییر نگرش به موفقیتهای زیادی رسیدم" در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم ، خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش ، انواع قرصها و آمپولها را به خود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد ،متوجه می شود راهب مقدسی در شهری زندگی می کند که درمانهای شفابخشی انجام می دهد.وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد میکند که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند. پس از بازگشت از نزد راهب ، او به تمام مستخدمین خود دستور میدهد تا با خرید بشکه های رنگ سبز ، تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کنند. همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند. پس از مدتی رنگ ماشین ، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد.مدتی بعد مرد میلیونر برای تشکر از راهب ، او را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز با لباس نارنجی رنگ به منزل شخص وارد میشود ولی متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و لباسی  سبز رنگ به تن کند. راهب لباس سبزی می پوشد و نزد بیمار می رودو از او می پرسد که آیا چشم دردش تسکین یافته ؟ مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید : بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته. مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان ، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود. شما هیچوقت  نمیتوانید تمام دنیا را تغییر دهید ، بلکه با تغییر دیدگاه و یا نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود درآورید

_ممنون از راهنماییتون و زمانی که برای من گذاشتید

پروین پس از ملاقات با رییس روی پله های ساختمان نشست و با علاقه نکاتی که یاد گرفته بود را در دفترش یادداشت کرد، آنقدر ذهنش درگیر مطالب شده بود که سرمای هوا را اصلا احساس نمی کرد

ادامه دارد....

مهندس علی زارعی

جهت خواندن قسمتهای دیگر داستان اینجا کلیک کنید

جهت بزرگنمایی تصویر روی آن کلیک کنید

این داستان هر هفته در صفحه 7 هفته نامه دنیای نوین کسب و کار انتشار می یابد- نویسنده:مهندس علی زارعی

جهت خواندن قسمتهای دیگر داستان اینجا کلیک کنید