علل خشونت کودکان
روانشناسی کودکان - خشونت کودکان |
«خشونت چیست؟ »
واژه خشونت، باعث ایجاد احساسی ناخوشایند در افرادی می شود که طی دوران کودکی، مورد تمسخر و بی توجهی همبازی ها یا همکلاسی های خود قرار گرفته اند. تمسخری ساده، ممکن است منجر به واکنش شدیدی شود که دامنۀ آن از اهانتی لفظی تا خشونت فیزیکی، متغیر است.
بر اساس گزارش «جامعه ملی روانشناسان مدارس امریکا» از هر هفت دانش آموز امریکایی، یک نفر خشونت گرا یا قربانی خشونت است. قربانیان خشونت، احساس می¬کنند که بزرگسالان اهمیّتی برای مشکل آن ها قائل نیستند.
بررسی پدیده خشونت، اهمیّت غیر قابل انکاری برای والدینی دارد که یک یا چند فرزند آن ها خشونت گرا و یا قربانی خشونت هستند. گروه سنی این کودکان ممکن است 2 تا 3 ساله، نوجوان و یا بین این سنین باشد.
کودکان خشونت گرا، سعی می کنند از طریق خشونت فیزیکی یا لفظی، بر کودکان دیگر مسلط شوند. آن ها ممکن است عصبانی، نگران، ،آزرده و ناامید از خود باشند، امّا قادر به برخورد با این احساسات نبوده و یا رفتارهای خشونت آمیز را از الگوهای شخصیتی خاصی آموخته باشند. آن ها برای خروج از وضعیت نامطلوب روحی خود، از خشونت لفظی یا فیزیکی استفاده کرده و دیگران را آزار می دهند. متأسفانه، کودکان خشن تیز هوشی شگفت آوری در انتخاب قربانیان خود دارند. آنها معمولاً قربانیان خود را از میان افراد منزوی، بی نام و نشان و آسیب پذیر انتخاب می کنند.
خشونت می تواند موجب بروز حوادث فاجعه آمیزی در میان کودکان شود. در یکی از موارد تأسف بار، یک پسر کلاس هفتمی، چون دائماً مورد تمسخر قرار می گرفت، خودکشی کرد. دیگران او را «لغت نامه متحرک » و «چاقالو» خطاب می کردند. او قبل از کشتن خود، کسی را که بیش از دیگران او را مسخره می کرد، به قتل رساند. خشونت، اغلب به عنوان نوعی «عادت زود گذر کودکان» مورد غفلت و بی توجهی قرار می گیرد. معمولاً به کودکانی که مورد تمسخر قرار می گیرند، توصیه می شود که «نادیده بگیرش» ولی موضوع به این سادگی ها نیست. خشونت می تواند نقش مخربی در زندگی کودکان مدرسه ای داشته باشد. ترس، اضطراب و انزوای اجتماعی قربانیان خشونت، باعث آسیب دیدن بهره وری آن ها در مدسه و ایجاد نابهنجاری های روانی ناشناخته در آنان خواهد شد.
برخی محققان معتقدند، قربانیان خشونت در مقایسه با کودکان خشونت گرا، از اعتماد به نفس کمتری برخوردارند. آنان، مدرسه را محل امنی نمی دانند و از رفتن به کلاس و یا بازی با دیگران هراسانند. کوچکترین بی توجهی یا اهانت لفظی، باعث خودداری این کودکان از رفتن به مدرسه و عدم دخالت آن ها به هنگامی که قربانی تحت رفتاری خشونت آمیز قرار دارد، تأثیرات روانی مخربی بر کودک می گذارد.
هدف این مجموعه ارائه اطلاعاتی به والدین در زمینۀ اهمیت پدیده خشونت در کودکان و راهنمایی آنان در برخورد با این معضل اجتماعی است. همچنین با توجه به این که پدیده خشونت عمدتاً در مدارس روی می دهد، رهنمودهایی لازم در اختیار والدین قرار می گیرد تا بتوانند مسئولان مدارس را نیز در حل این معضل مشارکت دهند.
«ماهیت پرخاشگری »
همه کودکان و بزرگتر ها سطوحی از رفتار پرخاشگرانه را نشان می دهند. این رفتار معمولاً در سنین اولیه زندگی آشکار می شود. اگرچه نمی توانیم بگوییم که کودکان خردسال احساس خشم را به همان صورت کودکان بزرگتر و بزرگسالان تجربه می کنند، امّا پژوهش ها نشان داده اند که برخی از حالت های چهده ای که معمولاً با خشم همراه هستند در کودکان چهار ماهه نیز دیده می شوند. اگرچه ممکن است کودکان خردسال تر هنگامی که رویداد ناخوشایندی برایشان اتّفاق می افتد (برای مثال، هنگامی که شیشه شیر را از دهان یک نوزاد می گیرید) ناخرسندی نشان می دهند، امّا حالت های آن ها توسط مشاهده گران با اطمینان به عنوان خشم طبقه بندی نمی شود. زمانی که نوزادان هفت ماهه می شوند، کودکان بزرگتر برای برقراری ارتباط با آن ها از خشم استفاده می کنند. این کودکان به چهره مادرشان نگاه می کنند، حتّی اگر مادر علت عصبانیت آن ها نباشد. بنابراین، به نظر می رسد که کودکان تلاش می کنند از حالت های چهره ای برای انتقال احساسشان به دیگران استفاده کنند.
هنگامی که کودکان یک ساله می شوند، اکثریت آن ها قادر به انجام برخی از اعمال تلافی جویانه هستند. زمانی که دو ساله می شوند، بسیاری از آن ها قشقرق به پا می کنند به طوری که درگیری برای خود مختاری به موضوع اصلی زندگی شان تبدیل می شود. در این سن، کودکان همچنین به اموال شخصی خود علاقه مند شده و تلاش می کنند آن ها را از دسترس همسالانی که به آن ها علاقه نشان می دهند دور نگه دارند. در این سن، (در خلال تعامل با همسالان) درگیری نسبتاً رایج است و می تواند به وسیله عوامل متفاوتی مانند علاقه دو کودک به بازی با یک اسباب بازی ایجاد گردد.
این پرخاشگری معمولاً پرخاشگری ابزاری است، چرا که هدف اولیه آن به دست آوردن یا حفظ کردن یا حفظ اموال شخصی است تا آسیب رساندن به افراد دیگر. زمانی که کودکان وارد مدرسه می شوند پرخاشگری جسمانی معمولاً نسبت به سال های پیش دبستانی کمتر دیده می شود، هر چند که پرخاشگری کلامی (مانند، فریاد زدن و فحاشی) به طور معمول افزایش می یابد. یکی از دلایل کاهش پرخاشگری جسمانی افزایش مهارت های زبانی است که به کودکان اجازه می دهند کهنه تنها نیازهای شخصی مناسبی ارضاء کنند بلکه همچنین از جر و بحث کلامی به جای پرخاشگری جسمانی استفاده نمایند. (به ویژه مواقعی که با موقعیت بالقوه تنش زا روبرو هستند).
در خلال سال های اولیه مدرسه، ما پرخاشگری ابزاری کمتر و پرخاشگری خصمانه بیشتری را می بینیم. پرخاشگری عمدتاً به صورت آسیب رساندن به افراد دیگر دیده می شود تا دستیابی به اموال شخصی. یکی از دلایل این تغییر این است که کودکان بزرگتر بهتر می توانند اهداف و انگیزه های دیگران را درک کنند، بنابراین می توانند بین موقعیت های بالقوه تهدید کننده و موقعیت های بی خطر تمایز قابل شوند. هنگامی که کودکان بر این باورند که افراد دیگر سعی دارند به آن ها آسیب برسانند، آن وقت به احتمال زیاد نسبت به آن ها به صورت پرخاشگرانه رفتار می کنند.
همچنین در طی گذر از دوره کودکی به نوجوانی تغییرات مهمی در رفتار پرخاشگرانه ایجاد می شود. یک تغییر نگران کنده و قابل توجه این حقیقت است که پرخاشگری معمولاً به جراحت یا در موارد شدید منجر به مرگ می شود. لابر و های (1997) معتقدند که این تغییر تا حدی ناشی از افزایش قدرت جسمانی در دوره نوجوانی و بلوغ جنسی است. همچنین، ممکن است به علت افزایش استفاده از انواع سلاح در موقعیت های درگیری باشد. دومین تغییر این است که نوجوانان به هنگام درگیری به گروه¬های مخرب رو می آورند. سومین تغییر مربوط به پرخاشگری در دورۀ نوجوانی این است که تعداد کمی از نوجوانان سرانجام با یک چهره صاحب قدرت آشنا مانند معلم، مدیر مدرسه یا والدین درگیر می شوند و آن وقت میزان درگیری والدین – کودک افزایش می یابد. چهارم این که، دوره نوجوانی با افزایش درگیری بین جنسی مشخص می شود. این درگیری بین جنسی در دوران کودکی (یعنی زمانی که کودکان آشنایی کمی با جنسیت شان دارند)، کمتر مشاهده می شود.
«عمده ویژگی هر کودک خشونت گرا؟»
1- ایجاد مزاحمت می کنند و حالت دفاعی به خود می گیرند.
2- دیگران را مدام سرزنش می کنند.
3- نظم و انضباط ندارند.
4- با والدین رابطۀ خوبی ندارند.
5- از مدرسه و معلم خاطرۀ خوشی ندارند.
6- از بازگو کردن احساسات خود علیه والدین وحشت دارند.
7- محبت کافی از والدین دریافت نمی کنند.
8- والدین پرخاشگری دارند.
9- والدین خواسته های کودک را بدون چون و چرا بر آورده می کنند.
10- تحریک پذیر هستند.
11- زود رنج و کج خلق هستند.
12- اضطراب و افسردگی دارند.
13- متعلق به خانواده های از هم گسیخته و آشفته اند.
14- مهارت های ارتباطی و هیجانی ندارند.
15- از فقر اقتصادی و فرهنگی رنج می برند.
«چه کودکانی خشونت گراهستند؟ »
کودکان قُلدُر، به تسلط بر دیگران و کنترل آن ها تمایل دارند. آن ها از شیوه های مختلفی استفاده می کنند. دامنۀ رفتارهای تهاجمی آن ها، از متلک گویی، نام گذلری، تمسخر و شایعه پراکنی های زشت تا تهدید کودکان دیگر، گسترده است. کودکان خشونت گرا، اغلب از خشونت فیزیکی استفاده کرده و پول و اشیاء با ارزش دیگران را می ربایند. معمولاً به انواع رفتارهای نابهنجار که به طور مکرر از کسی سر می زند، خشونت و ناسازگاری گفته می شود. کودکان خشونت گرا و ناسازگار، در یافتن قربانیان خود مهارت دارند. آن ها اگر در انتخاب طعمه اشتباه کنند، سراغ قربانی دیگری می روند تا از طریق آزار و تسلط بر آن ها، روحیه خشونت گرایی و تهاجمی خود را تقویت کنند. آن ها به سرعت می آموزند که خشونت روشی کار آمد برای دست یابی به خواسته ها و اهداف آن هاست. کودکان قلدر و خشونت گرا که هستند؟ چه نوع کودکی تمایل به آزار دیگران دارد؟
یافته های تحقیقاتی، پاسخ روشنی برای این پرسش ها ندارند. برخی محققان معتقدند، کودکان با استفاده از خشونت احساس می کنند فرد مهمی هستندو آن ها، به دلیل احساس ناامنی، سعی می کنند از طریق ناراحت کردن و ایجاد ناامنی برای دیگران، به امنیت و آرامش برسند. این نوع افراد از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند، ولی از نظر پیشرفت تحصیلی اقتصادی و شغلی چندان موفق نیستند. اگرچه همه محققان با این نظریه موافق نیستند، اما این نظریه بیانگر اجماعی از نظریات دیگر درباره ویژگی های کودکان خشونت گرا و ناسازگار است.
همه محققان بر این باورند که گرایش به خشونت در کودکان، پدیده ای مادر زادی نیست. در واقع، کودکان می آموزند که خشونت یکی از راه های مؤثر دستیابی به اهداف شخصی و کنترل دیگران است. سؤال این است که آن ها چگونه به این موضوع پی می برند؟ به عقیده متخصصان، والدین و اشخاصی که الگوی رفتاری کودک به شمار می آین، نقش مهمی در این زمینه دارند. کودکان ناسازگار در این زندگیروزمرۀ خانوادۀ خود در می یابند که والدین شان از طریق خشونت به خواسته های خویش می رسند، لذا از آ ن ها تقلید می کنند. هنگامی که والدین برای تسلیم کردن فرزندانشان از خشونت فیزیکی یا لفظی استفاده می کنند، ناخود آگاه به فرزندانشان می آموزند که اعمال خشونت راهی مؤثر برای رسین به هدف است به ویژه اگر بزرگتر و قوی تر بوده و توانایی زورگویی به دیگران را داشته باشیم. بنابراین، اگر کودکی از سوی والدین خود تحت خشونت فیزیکی یا لفظی قرار گیرد، به نبه خود کودک ضعیف تری را خواهد یافت تا نسبت به او خشونت ورزد. کودکان خشونت گرا، معمولاً از قربانیان خود بزرگتر و قویتر بوده و در سراسر دوران زندگی خود« قلدر» باقی می مانند. بنابراین تسلسل فاسدی در این زمینه برقرار است؛ والدین خشونت گرا به فرزندان زور می گویند و فرزندان آن ها نیز خشونت را از آنان آموخته و سایر کودکان را تحت فشار می گذارند. برخی از متخصصان معتقدند یادگیری خشونت از طریق شخصیت های فیلم های تلویزیونی و سینمایی نیز امکان پذیر است. این الگوهای رفتاری می توانند باعث تشدید روحیه خشونت گرایی در کودکانی شوند که مورد خشونت والدین خود قرار می گیرند. خشونت گرایی در کودکان صفتی نیست که با بزرگ شدن آن ها محو شود، بلکه می تواند در سراسر زندگی آن ها حضور داشته و در سنین جوانی باعث تمایل آن ها به ارتکاب جرائم مختلف شود. این افراد با همسر خود ناسازگار خواهند بود و اگر مسئولیتی اجتماعی به آن ها واگذار شود، سعی می کنند نیروهای تحت امر خود را از طریق استفاده از خشونت تحت انقیاد درآورند. برای رهایی از این تسلسل مخرب، می بایستی برنامه ای در خصوص برخورد مناسب والدین و مدارس با پدیدۀ خشونت گرایی کودکان، تدوین و ارائه شود.
« الگوی رفتاری خشونت پسران در مقابل دختران »
آیا پسرها از دختر ها پرخاشگرترند؟
یک پاسخ این سؤال ممکن است این باشد که: این سؤال بستگی دارد به این که منظور از پرخاشگری چیست؟ اگر پرخاشگری را به عنوان حمله کلامی یا جسمانی به شخص دیگری در نظر بگیرید، مطالعات پژوهشی حاکی از این هستند که پسرها از دخترها پرخاشگرترند. با وجود این، اگر شما پرخاشگری ارتباطی را در این تعریف بگنجانید (رفتارهایی مانند طرد افراد از گروه و گفتن مطالب زشت در مورد آن ها)، آن وقت تفاوت بین دخترها و پسرها کمتر به نظر می رسد. متأسفانه، اکثر پژوهش های انجام شده در مورد پرخاشگری، صرفاً روی پرخاشگری کلامی و جسمانی متمرکز بوده اند. بنابراین، ما در مورد شیوه هایی که پرخاشگری ارتباطی در خلال دوران کودکی بروز می کند اطلاعات کمی داریم. پژوهش دان (1993) در مورد گروه¬های خواهر و برادر همچنین حاکی از این است که تفاوت جنسی در رفتار پرخاشگرانه کمتر به چشم می خورد. پژوهش او نشان داد که دخترها و پسرها سطوح نسبتاً بالایی از پرخاشگری جسمانی را نسبت به خواهر و برادرهای خود نشان می دهند.
تفاوت های جنسی در زمینه پرخاشگری در دوران کودکی معمولاً در سالهای پیش دبستانی بروز می کند. اگرچه تعداد کمی از محققان در طی دوره نوزایی هیچ گونه تفاوت جنسی خاصی در پرخاشگری گزارش نکرده اند، اما این وضعیت معمولاً در حول و حوش سه سالگی تغییر می کند.
در شرایط طبیعی خاص ( مانند پرورشگاه و آمادگی ) مشاهده شده است که پسرها در درگیری های جسمانی و کلامی بیشتری حضور دارند و در کاربرد پرخاشگری نیرومندتر هستند. دلایل احتمالی خاصی برای این تفاوت ها وجود دارد. اوّلاً، تعدادی از مطالعات حاکی از این هستند که پسرها پر تلاش تر از دخترها هستند و این امر ممکن است آن ها را به سوی درگیریهای بیشتر به هنگام تصاحب اشیاء سوق دهد. یک مثال متداول قاپیدن تکانشی یک اسباب بازی جذاب از دست دادن کودکان دیگر است. این وضعیت کودکان دیگر را عصبانی یا ناراحت می کند و در نتیجه درگیریها افزایش می یابد. بنابراین، تکانشگری ممکن است پسرها را به سوی موقعیت هایی که بالقوه تنش¬زا هستند، سوق دهد. ثانیاً، تفاوت هایی جنسی در پرخاشگری ممکن است تحت تأثیر توانایی های بیشتر دخترها در استفاده از جر و بحث قرار گیرد، و همین امر از درگیری های افزایش دهندۀ پرخاشگری جلوگیری می کند. این تفاوت ها ممکن است تا حدی تحت تأثیر تفاوت های زیست شناختی و انتظارات اجتماعی در مورد میزان پرخاشگری دخترها و پسرها قرار گیرد.
این انتظارات اجتماعی متفاوت به خوبی توسط یافته های پژوهشی توصیف شده است و بیانگر این هستند که بزرگترها عصبانیت را به طور بالقوه مبهمی تفسیر می¬کنند. پاسخ های پرخاشگرانه متفاوت بستگی به این دارد که بزرگترها یک دختر را ارزیابی می¬کنند با یک پسر را. برای مثال، هنگامی که بزرگترها واکنش یک دختر را تماشا می¬کنند ممکن است برچسب « پرخاشگری» به آن بزنند، اما هنگامی که رفتار یک پسر را تماشا می کنند ممکن است از برچسب « جسور» استفاده کنند. پژوهش ها همچنین حاکی از این هستند که تفاوت های جنسی در شیوه برخورد پسرها با والدین (به ویژه با پدران) تأثیر می گذارد. پدرها معمولاً بیشتر در بازی های جسمانی توأم با شور و شوق پسرها در مقایسه با دخترها شرکت می کنند و بدین ترتیب پسرها در این نوع فعالیت ها اجتماعی¬تر هستند.
یافته های پژوهشی حاکی از این است که ما فرهنگ¬مان، نسبت به سطوح پایین رفتار پرخاشگرانه پسرها در مقایسه با دخترها صبورتریم. این تفاوت به طور بالقوه دارای معانی ضمنی با اهمیتی برای رشد کودکان است، چرا که ممکن است پسرها کمتر از دخترها پیامدهای منفی اعمال پرخاشگرانه را تجربه کند و یا انتظار داشته باشند.
« عوامل مرتبط با پرخاشگری »
همه ما می دانیم که اکثر کودکان تا اندازه ای پرخاشگر جسمانی و کلامی را نشان می دهند. در این جا ما وضعیت مراجعی را مورد توجه قرار خواهیم داد. روی هم رفته، پژوهش های انجام شده در مورد این موضوع روی عواملی که با رفتار پرخاشگرانه جسمانی مرتبط هستند ( مانند: فقر، دسترسی به وسایل و پاسخ های پرخاشگرانه و باورهای مربوط به اثر بخشی پرخاشگری) متمرکز است.
« محیط »
کودکان در محیط های پیچیده و با گسترده وسیعی از خانواده ها، مدارس، همسایگان، محیط های شهری، گره های مذهبی، فرهنگی و کشوری رشد می کنند. این محیط ها بر رشد کودکان تأثیر می گذارد و بحث در مورد جزئیات آن ها فراتر از حوصله است. با وجود این، ما بر دو عامل اثر گذار محیطی تأکید می کنیم که پژوهش ها نشان داده اند که تأثیر زیادی بر روی رشد کودکان دارند. اوّلین عامل تأثیر گذار محیطی همسایگان بد و دومین عامل خشونت تلویزیونی است.
« همسایگان بد»
در بررسی کامل و گستردۀ کای و داج (1998) در مورد پرخاشگری و رفتار ضد اجتماعی در دوران کودکی و نوجوانی مشخص شد که مشاهده پرخاشگری جسمانی و فقر در جامعه آمریکا عوامل بسیار مهمی هستند. به خصوص، مطالعات مربوط به میزان جرایم خطرناک نشان می دهند که این مشکل در مناطق جغرافیایی به طور مساوی توزیع نشده است، بلکه در مناطق شهری پر جمعیت که معمولاً با فقر همراه است متمرکز می باشد. این بدان معنا است که فقر همیشه با خشونت همراه نیست، بلکه فقر یکی از عوامل خطر زایی است که ممکن است شانس رفتار پرخاشگر را در برخی موقعیت های فرهنگی افزایش دهد. فقر به تنهایی ممکن است چندان اهمیتی نداشته باشد، اما اگر با عوامل خطرزای دیگری همراه شود ممکن است منجر به بروز سطوح بالاتری از پرخاشگری گردد. به علاوه، با توجه به ارتباط بین فقر شهری و خشونت در آمریکا، محققان این سؤال را مطرح می کنند که چرا فقر اساساً یک عامل خطرزا است؟
یکی از پیشنهادهای مهم این است که وقتی کودکان کم سن و سال هستند تأثیر فقر برروی آن ها مستقیم نیست بلکه بیشتر بر والدین تأثیر می گذارد. همه پدر و مادرها به عنوان مراقب تا اندازه ای فشار روانی را تجربه می کنند و فقر ممکن استن این فشارهای روانی را افزایش دهد. فقر خانوادگی ممکن است بر شیوه های انضباتی والدین، توانایی آن ها برای سرپرستی موفقیت آمیز فعالیت های فرزندشان و ماهیت ارتباط دلبستگی بین والدین کودکان تأثیر بگذارد. کودکان ممکن است اثرات فقر را تا اندازه ای از طریق تأثیر آن بر روی رفتار والدین خود تجربه کنند.
همان طور که کودکان بزرگتر می شوند، عواملی مانند زندگی در مناطق دارای میزان بالای جرم و جنایت، وجود افراد بزهکار و ارازل و اوباش در همسایگی آن ها و سوء استفاده دارویی ممکن است تأثیر مسقیمی بر روی آن ها داشته باشد. کودکان بزرگتر ممکن است بیشتر شاهد جرایم خشونت بار باشند یا شخصی را بشناسد که تأثیرات خشونت را تجربه کرده است. این وضعیت ها ممکن است شانس کودکان را برای آشنا شدن با همسالان که درگیر فعلیت های ضد اجتماعی هستند افزای دهد و ان ها را درگیر این گونه فعالیت ها نمایند. با وجود این، پرواضح است که فقر تنها یکی از عواملی است که رشد کودکان را دراین مناطق تحت تأثیر قرار می دهد. اکثر کودکان خودشان را به سادگی در فعالیت های خشونت بار درگیر نخواهد کرد، زیرا خانواده های آن ها فقیر هستند. بعضی از یافته های تحقیقی حاکی از آن است که والدینی که به شدت مراقب فعلیت های کودکانشان در هنگام ورود به سالهای نوجوانی هستند، احتمالاً خطر درگیری در فعالیت های ضد اجتماعی آن ها را کاهش می دهند.
« خشونت تلویزیون»
نگرانی در مورد خشونت تلویزیون، رسانه های گروهی دیگر و اثرات آن بر روی کودکان یکی از مباحثی است که طی سالیان متمادی در زندگی کودکان مطرحبوده است. در 1960 و 1970 کودکانی که در پژوهش های روانشناختی مربوط به اثرات تماشای پرخاشگری از تلویزیون شرکت داشته اند تماشاگر بزرگسالانی بوده اند که در تلویزیون به طور پرخاشگرانه رفتار می کردند. این مشاهدات در مراحل بعدی و رفتارهای پرخاشگرانه کودکان در مراحل بعدی باعث مشاجرات گسترده ای در مورد خشونت تلویزیونی شد.
برخی از مطالعات آزمایشگاهی و تجربی به وضوح نشان داده اند که مشاهده پرخاشگری در تلویزیون می تواند تأثیر مستقیمی روی رفتار کودکان داشته باشد. همچنین، مطالعات طولی که عادت های تماشای تلویزیون در کودکان را پیگیری کرده اند حاکی از وجود ارتباط بین میزان پرخاشگری تماشا شده در تلویزیون و میزان فعالیت های پرخاشگرانه ابراز شده در کودکان است.
بر اساس مطالعات انجام شده در کشورهای مختلف کای و داج (1998) نتیجه گیری کردند که با توجه به سطوح تماشای خشونت تلویزیونی، می توان پرخاشگری را طی سه سال بعد پیش بینی کرد. نتیجه گیری آن ها حتی زمانی که سطح پرخاشگری کودکان از نظر آماری کنترل شده بود درست به نظر می¬رسید. به عبارت دیگر، اگر کودکی خیلی پرخاشگر است و کودکی که سطوح پایینی از پرخاشگری را نشان می دهد میزان قابل توجهی از پرخاشگری را در تلویزیون مشاهده کنند، میزان پرخاشگری هر دوی آن ها افزایش خواهد یافت. به نظر می رسد که ارتباط بین تماشای تلویزیون و خشونت صرفاً ناشی از این حقیقت نیست که کودکان تمایل دارند به طور پرخاشگرانه تری رفتار کنند یا بیشتر جذب برنامه های تلویزیون پرخاشگرانه می شوند.
چرا تلویزیون موجب پرخاشگری می شود؟ کودکان اشکال جدیدی از رفتار پرخاشگرانه را با تماشای پرخاشگری در تلویزیون یاد می گیرند و ممکن است دریابند که برخی از این رفتارهای پرخاشگرانه برای بعضی از مردم مفید است (برای مثال: برای بچه های خوب). به عبارت دیگر، آن ها ممکن است شیوه جدیدی را برای ابراز پرخاشگری یاد بگیرند و به طور همزمان توجیهی برای آن رفتار بیابند ( برای مثال: قربانی مستحق آن بود). همانند یک بزرگسال خشمگین که معتقد است به خاطر رانندگی بد موتورسواران و از روی و از روی خشم بوق زده است و بنابراین آن را این گونه توجیح می کند، ودکان نیز ممکن است یاد بگیرند که اعمال پرخاشگرانه خود را به گونه ای توجیح نمایند. همچنین، با توجه به این که کودکان برخی از قهرمانان تلویزیون را تماشا می کنند که هیچ پیامدی منفی خاصی را به خاطر رفتار پرخاشگرانه شان تجربه نمی کنند، ممکن است انتظارات آن ها از پیامدهای منفی رفتار پرخاشگرانه نیز کاهش یابد.
البته، تلویزیون تنها جایی نیست که کودکان رفتار پرخاشگرانه را مشاهده می کنند، بنابراین باید منابع دیگری را که پاسخ های پرخاشگرانه جدید را در دسترس کودکان قرار می دهند و زمینه هایی که موجب گسترش عقاید آن ها در مورد پیامد های احتمالی پرخاشگری می شود را در نظر بگیریم. این موضوعات در قسمت زیر بررسی قرار گرفته است:
« یادگیری پاسخ های پرخاشگرانه »
تصور کنید که والدینی در حال بازگشت از محل کار به طرف خانه هستند و دو فرزند کوجک آن ها در عقب ماشین نشسته اند. ترافیک بسیار سنگین است و عصبانیت والدین با هر اشتباهی که از جانب راننده های دیگر صورت می گیرد افزایش می یابد، آن ها نمی توانند به هنگام چراغ سبز با سرعت کافی حرکت کنند، همچنین نمی توانند به هنگام رسیدن به ترافیک های بعدی به خوبی گردش به راست یا چپ داشته باشند. والدین فریاد می زنند و فحاشی می کنند و با عصبانیت بوق می زنند. هنگامی که اعضای خانواده به خانه می رسند، والدین همچنان وحشت زده هستند. آن ها متوجه می شوند که بچه ها به هم ناسزا می گویند و برای اسباب بازی ها با یکدیگر با پرخاشگری رفتار می کنند. آیا رفتار فرزندان ارتباطی با رفتار والدین دارد؟ می دانیم که کودکان پاسخ های پرخاشگرانه را به هنگام تماشای رفتار بزرگسالان یا کودکان بزرگتر یاد می گیرند. به نظر می رسد که این الگوهای پرخاشگری به شیوه های مختلف بر رفتار کودکان تأثیر می گذارند. اوّلاً: این الگوها می توانند شکل جدیدی از رفتار پرخاشگرانه ( برای مثال: ناسزا گفتن) را به کودک آموزش بدهند. ثانیاً: آن ها می توانند کودکان را تحت تأثیر قرار دهند تا باور کنند که رفتار کردن به شیوه ای که پیامد منفی قابل توجهی به دنبال ندارد قابل قبول است. ثالثاً: این رفتار می تواند موجب برانگیختگی هیجانی در بیننده شود. بنابراین، کودکان می توانند به خاطر رفتاری که در والدین شان مشاهده می کنند آغازگر احساس خشم باشند.
البته، والدین تنها منبع احتمالی الگودهی به کودکان نیستند. کودکان با مشاهده واکنش های معلمان خود، کودکان بزرگتر، قهرمان ورزشی و تلویزیونی نیز پرخاشگری را یاد می گیرند. اگر این الگوها به کودکان آموزش بدهند که پرخاشگری فابل قبول است، آن وقت شانس این کودکان خودشان به طور پرخاشگرانه رفتار کنند افزایش می یابد.
« باورهای مربوط به پرخاشگری »
متأسفانه موقعیت های فراوانی وجود دارد که در آن ها کودکان از طریق تجارب شخصی خود یا مشاهده دیگران یاد می گیرند که پرخاشگری گاهی می تواند نتیجه مطلوبی داشته باشد. برای مثال: اگر کودکی یک کودک دیگر را به خاطر دوچرخه هل بدهد تا دوچرخه سواری کند و این رفتار اصلاح نشود، آن وقت این کودک اوّلین تجربه ارزش استفاده از پرخاشگری را به دست می آورد. کای و داج (1998) معتقدند که محیط¬هایی که به کودکان اجازه می دهند تا به صورت پرخاشگرانه ای رفتار کنند، یا رفتار پرخاشگرانه را تمرین نموده و یا ببینند پرخاشگری پاداش به همراه دارد، احتمالاً رفتار پرخاشگرانه این کودکان افزایش خواهد یافت. در واقع، یک ویژگی مربوط به تفاوت جنسی در پرخاشگری دخترها و پسرها این است که پسرها معمولاً بیشتر از دخترها انتظار پیامدهای منفی کمتر و پیامدهای مثبت بیشتری از پرخاشگری دارند.
« مقابله با رفتار پرخاشگرانه »
در قسمت قبلی برخی از عواملی که به رفتار پرخاشگرانه مربوط هستند مشخص شد. محققان دریافتند که مداخله در این حوزه ها می تواند به کاهش رفتار پرخاشگرانه کودکان کمک کند. در این قسمت، دو شیوه کاهش رفتار پرخاشگرانه کودکان کمک کند. در این قسمت، دو شیوه کاهش رفتار پرخاشگرانه ( روش آموزش مدیریت والدین و آموزش مهارت های حل مسأله) مطرح شده است.
« آموزش مدیریت والدین »
شناخت روابط خانوادگی می تواند در درک رفتار پرخاشگرانه به ما کمک کند. روابط خانوادگی معمولاً کانون مداخله های درمانی برای کاهش پرخاشگری هستند. آموزش مدیریت والدین به آن دسته از مداخله های درمانی اشاره دارد که هدفشان اصلاح ماهیت تعاملات بین کودکان و والدین به منظور کاهش رفتار پرخاشگرانه است. فرضیه زیر بنایی این مداخله ها این است که والدین ممکن است ندانسته محیطی فراهم نمایند که پرخاشگری فرزندشان را ایجاد نموده و تداوم بخشیده است. یکی از بزرگترین مزایای این نوع مداخله ها این است که به والدین اجازه می دهند تا اقدامات ضروری برای پیشگیری از پرخاشگری را در بسیاری از محیط هایی که مشکل آفرین هستند انجام دهند. علاوه بر این، والدین بیشتر از درمانگران و معلمان برای کودکان وقت صرف می کنند. بنابراین ، آن ها از موقعیت ایده آلی برخوردارند تا مداخله ها به طورمداوم و برای مدت زمان طولانی برای آنها به کار رود.
آموزش مدیریت والدین در وهله نخست شامل والدین برای شناسایی، تعریف و مشاهده رفتار پرخاشگرانه فرزندان است. اگر والدین تمایل داشته باشند تشویق و تنبیه را که بخشی از مرحله بعدی مداخله است به کار ببرند ابتدا باید مهارت های فوق الذکر را یاد گرفته باشند. تقویت رفتار مطلوب و تنبیه رفتارمنفی مبتنی بر اصول نظریه یادگیری است. در نظریات یادگیری اعتقاد بر این است که رفتاری که تقویت شود به احتمال زیاد تکرار می شود و رفتاری که تنبیه می شود به احتمال زیاد تکرار نخواهد شد. در این مرحله از آموزش انواع تنبه ها و تشویق های مناسب به والدین پیشنهاد می شود، بنابراین آن ها باید تنبه ها و تشویق هایی را که با سن و خلق و خوی فرزندشان مناسب تر است انتخاب کنند. تشویق ها ممکن است به صورت کلامی ارائه شود، (مانند تحسین کردن یا اظهار نظرهای مثبت در مورد رفتار کودک) یا ممکن است شامل ژتون هایی مانند ستاره های روی نمودار یا روش نمره گذاری باشد. یکی از مهمترین آموزش ها این است که والدین آموزش دیده تنها از تنبیه های ملایم استفاده نمایند تا تنبیه به جزئی از مشکل تبدیل نشود. تنبیه های ملایم مناسب می تواند شامل پس گرفتن امتیازهایی مانند: پول تو جیبی، تماشای تلویزیون یا رفتن به مغازه های محلی باشد.
مرحله بعدی آموزش به والدین فرصت می دهد تا کاربرد این مهارت ها در موقعیت های نقش گزاری را تمرین کنند. والدین ترغیب می شوند تا یادداشت های دقیقی از رفتار پرخاشگرانه فرزندشان تهیه کنند به گونه¬ای که بتوانند بگویند که آیا مهارت های جدید بر رفتار فرزندشان اثر مطلوبی داشته است یا نه. تغییرات رفتاری به وسیله درمانگر که والدین را در زمینه تغییر برنامه های تقویت کننده راهنمایی می کند کنترل می گردد.
پژوهش های انجام شده در مورد برنامه های آموزش مدیریت والدین حاکی از آن است که این برنامه ها باعث کاهش قابل ملاحظه رفتار مشکل آفرین می شوند. و این کاهش طی سال های متمادی تداوم می یابد. مرور این مطالعات در پژوهش های کازدین (1987) دیده می شود.
« آموزش مهارت های حل مسأله »
از آن جا که کودکان دارای سطوح بالای رفتار پرخاشگرانه رفتار دیگران را به صورت پرخاشگرانه تفسیر می کنند، بنابراین عنوان کردن این ادراک از دنیا می تواند پایه و اساس مناسبی برای مداخله های درمانی باشد. آموزش مهارت های حل مسأله بر شیوه هایی که کودکان فعالیت ها و انگیزه های دیگران را تفسیر می کنند متمرکز است. هدف این آموزش ها ارائه مهارت های لازم برای حل مشکلات اجتماعی بدون متوسل شدن به پرخاشگری است. بنابراین، این دیدگاه بر شیوه هایی که کودکان در مورد مشکلات اجتماعی فکر می کنند ( و نه شیوه هایی که آن ها رفتار می کنند) تمرکز دارند.
درمان مبتنی بر نظریه رشد شناختی است که معتقد است رفتار ما ناشی از تفسیر ما از دنیاست. بنابراین نظریه، اصلاح تفسیر کودکان از دنیا باید به جای اصلاح رفتار کودکان مورد استفاده قراررگیرد. آموزش مهارت های حل مسأله معمولاً به صورت انفرادی یا گروه های کوچک انجام می شود و در انجام آن درمانگر با نشان دادن تصاویر یا گفتن داستان هایی در مورد کودکان دیگر با آن ها کار می کند. تصاویر و داستان ها برای فراخواندن و شناخت دیدگاه های کودکان در مورد انگیزه های افراد دیگر و پیامدهای احتمالی رفتار آن ها طرح ریزی می شوند. هنگامی که کودکان انگیزه های شخصیت موجود در تصاویر یا داستان ها را به صورت پرخاشگرانه تقسیر می کنند ( در موقعیت های مبهم)، آن ها ترغیب می شوند تا از طریق بحث با درمانگر یا اعضای گروه برای انگیزه های مختلف چاره اندیشی کنند. بنابراین (در اکثر مواقع) کودکان با این احتمال آشنا می شوند که انگیزه های احتمالی زیادی برای فعالیت های دیگران وجود دارد. آن ها ترغیب می شوند تا تفسیرهای دیگری را در موقعیت های زندگی واقعی به کار ببرند. این داستان ها و تصاویر همچنین می توانند کودکان را ترغیب نمایند تا در مورد پیامد های پرخاشگری دیگران فکر کنند. درمانگر می تواند از شیوه مباحثه برای بررسی اعتقادات کودکان در مورد پیامدهای احتمالی آسیب زدن به شخص دیگر، فرد پرخاشگر و همچنین قربانی استفاده نماید.
برای این کودکان محتوای تصاویر و داستان ها را به دنیای واقعی تعمیم دهند. باید وادار به صحبت دربارۀ تجارت شخصی شان و چگونه تصمیم گیری در مورد انجام بهترین عملکرد شوند. در این جا، درمانگر می تواند برخی از تجارب کودکان را به منظور فراهم کردن الگوهای غیر پرخاشگرانه برای حل مشکلات پیشنهاد کند. بسیاری از درمانگران، والدین و معلمان را ترغیب می کنند تا در فرایند آموزش از طریق کاربرد تشویق های مناسب برای رفتارهای مناسب در شرایط اجتماعی درگیر شوند. این موضوع می تواند به تقویت و رشد مهارت های بین فردی کودکان کمک کند.
ارزشیابی برنامه های مختلف آموزشی، حل مسأله حاکی از آن است که این برنامه ها می توانند به منظور کاهش قابل ملاحظه رفتارهای مشکل آفرین منجر شوند. با وجود این، کازدین (1993) گزارش داده است که این برنامه ها برای کودکان بزرگتر (در مقایسه با کودکان کوچکتر) مؤثرتر است.
با توجه به بحث ها و پژوهش های مربوط به پرخاشگری، زورگویی به عنوان شکل خاصی از پرخاشگری در نظر گرفته می شود. در قسمت بعدی، برخی از پژوهش های این حیطه بررسی می شود و پیشنهادهایی برای افرادی که با کودکان سروکار دارند و ممکن است در مورد سطوح زورگویی خود نگران باشند ارائه می گردد.
« والدین در برابر خشم کودکان به شیوه های متفاوت عمل می کنند
1= درصد بیشتری در مقابل پرخاشگری کودک خشمگین می شوند.
2- برخی از والدین سکوت کرده و هیچ واکنشی نشان نمی دهند.
3- بعضی با رفتار منطقی و مناسب و با استفاده از اصول روانشناسی و تربیت کودک پرخاشگری او را کنترل می کنند.
خانواده های کودکان خشونت گرا »
{simplecaddy code=sox124}
با این حال، والدین چه نقشی در رفتار کودکان خشونت گرا و ناسازگار دارند؟ سایر اعضای خانواده چه نقشی دارند؟ کودکان با مشاهده رفتار والدین آموزش می بینند. اگر والدین رفتارهای خشونت آمیز داشته باشند، کودکان نیز چنین رفتارهایی را از آن ها می آموزند. والدینی که فرزندانشان را کتک می زنند، در واقع به او آموزش می دهند که « اگر قویتر بودی، می توانی دیگران را کتک بزنی و از طریق اعمال خشونت به اهداف خود برسی.» والدین، قارد به تغییر رفتار خود هستند، امّا ابتدا باید از بد آموز بودن رفتار خویش آگاه شوند. والدین کودکان قلدر نیز رفتارها، روش های مقابله با مشکلات و شیوه های تربیتی را به تدریج آموخته اند و قادرند آن ها را به نحو مطلوبی تغییر دهند.
خانواده های کودکان قلدر و ناسازگار، معمولاً فاقد نظم هستند. فرزندان آن ها بدون این که تحت نظارت والدین خود باشند، در فعالیت های متعددی شرکت می کنند. بی اطلاعی والدین از نحوۀ فعالیت فرزندشان باعث غفلت آن ها از رفتارهای ناشایست فرزندشان می شود. غفلت آن ها تا آن جا ادامه می یابد که این رفتارها تدریجاً به خصوصیت شخیتصی کودک تبدیل شده و تغییر آن به راحتی امکان پذیر نباشد.
در این خانواده ها، روابط بین والدین و کودکان اگر دیکتاتور منشانه نباشد، بسیار تمرکز گرایانه است. والدین انتظار دارند فرزندانشان از آن ها کاملاً اطلاعات کنند و برخوردشان با مشکلات، بسیار پرخاشگرانه و خشونت¬آمیز است.
برخی از والدین، رفتارهای پرخاشگرانه را ضروری می دانند، لذا فرزندشان را نیز به کسب این رفتارها تشویق می کنند. آن ها اگر فرزندشان رفتاری خشونت آمیز و تهاجمی در بازی فوتبال داشته باش، از او تمجید می کنند. آن ها اگر فرزندشان رفتاری خشونت آمیز و تهاجمی در بازی فوتبال داشته باشد، از او تمجید می کنند. و اگر چنین نباشد به او می گویند: « با این طرز تفکر لطیف به هیچ جایی نخاهی رسید.» این والدین، پیروزی به هر قیمت را نوعی ارزش می دانند.
برخی کارشناسان معتقدند در خانواده های ناسازگار، توجهی به حالت های مختلف روحی و روانی کودکان نمی شود. مثلاً هنگامی که کودکان عصبانی یا غمگین می شوند، هیچ یک از اعضای خانواده به مشکل آن ها اهمیتی نداده و آن ها را دلداری نمی دهد.
والدین کودکان قلدر، اغلب به رفتار خشونت بار فرزندشان اهمیتی نمی دهند و آن را ویژگی دوران کودکی می دانند؛ ویژگی ای که با بزرگ شدن فرزندشان رفع خواهد شد. آن ها می گویند: « پسر باید همین طور باشد.» و چون خشونت پدیده ای عادی در محیط خانوادگی آن هاست مضر بودن آن را درک نمی کنند. کودکان می توانند رفتارهای خشونت بار را از فیلم های تلویزیونی یا سینمایی نیز بیاموزند. اگر کودکی یک برنامه تلویزیونی کمدی را که آکنده از توهین، مسخره کردن و کنایه زدن به دیگران است، تماشا کند و از خنده دار بودن این رفتارها لذت ببرد، ممکن است نسبت به کودکان دیگر نیز چنین رفتاری را انجام دهد. اینجاست که والدین او باید توضیح دهند اگرچه این نوع صحنه های مضحک و خنده آورند، ولی اگر به واقعیت تبدیل شوند، باعث جریحه دار شدن احساسات فرد مورد تمسخر خواهند شد که رفتاری بسیار بی رحمانه است. تذکر این مطلب سبب می شود تا کودک قبل از الگو برداری، درباره رفتار خود بیندیشد.
خلاصه این که، تحقیقات نشان می دهند که خانواده های کودکان ناسازگار با خانواده های کودکان معمولی تفاوت دارند. این خانواده ها بسیار نامنظم هستند، نظارتی بر رفتارهای فرزندانشان ندارند، احساسات فرزندشان را درک نمی کنند، از کنار مشکل او به سادگی می گذرند و الگوی رفتاری مناسبی به فرزندانشان ارائه نمی دهند. البته، این عوامل باعث نمی شوند تا خانواده ها را مسئول رفتارهای ناشایست فرزندشان بدانیم. اینها فقط نشان دهندۀ ضرورت تغییر در الگوهای رفتاری این نوع خانواده هاست تا شرایط مساعدی برای تقویت رفتارهای خشونت بار در فرزندشان ایجاد نشود.
« توصیه هایی برای والدین »
*«حل درگیری ها و تعارض ها»
مشارکت و همکاری برای کودکان تمام سنین مشکل است، بنابراین جای تعجب نیست که اگر دوستان آن ها دورو برشان باشند احتمالاً با هم درگیر خواهند شد. اگرچه مشارکت تشویق کننده است، امّا اگر به فرزندتان اجازه بدهید که یک یا چند وسیله ارزشمند را از دسترس دوستانش دور کند ( که احتمالاً می تواند منبع درگیری باشد)، آن وقت ممکن است مشارکت مفید نباشد. به خاطر داشته باشید که فرزندتان را هر کجا که مشارکت می کند یا نوبت خود را به دیگری می دهد تشویق کنید.
*« بحث شفاهی »
فرزندتان را به استفاده از بحث های شفاهی تشویق کنید الگوهای عملی را که برای این گونه مهارت ها مفید هستند برای آن ها فراهم آورید. با فرزندتان در مورد روش های متفاوتی که می توانند درگیری ها را بدون توسل به پرخاشگری حل کنند صحبت کنید. فرزندتان را تشویق نمایید تا در مورد پیامدهای پرخاشگری بیندیشد. برای مثال: چگونه افراد به شدت آسیب می بینند یا در صورتی که فردی از فعالیت محروم شود چه احساسی خواهد داشت.
*« تشویق رفتار مثبت و عدم تشویق رفتار منفی»
در صورتی که فرزند شما یا هر کودک دیگری رفتارهای پرخاشگرانه مشکل ساز را نشان دهد، آن وقت شما چه کار می کنید؟ در مورد رفتارهای مناسبی که مایلید انجام شوند تصمیم بگیرید. برای مثال: درخواست یک اسباب بازی از کودک به جای گرفتن آن. هر کجا که کودک این رفتار را نشان داد باید با جملات مثبت تشویق شود. برای مثال: « آفرین شما خیلی مؤدبانه رفتار کردید.» هنگامی که رفتار نامناسبی ( برای مثال: به زور گرفتن اسباب بازی یا کتک زدن کودک دیگر) اتفاق می افتد، آن وقت باید پیامدهای منفی آشکاری به همراه داشته باشد. برای مثال: کودک باید از امتیازهایی مانند، تماشا کردن تلویزیون یا رفتن به مغازه محروم گردد.
پاسخ هایتان به رفتارهای کودکان باید ثبات داشته باشد، یعنی همیشه رفتارهای مطلوب را پاداش بدهید و پیامدهای منفی ویژه ای برای رفتارهای نامطلوب در نظر بگیرید.
برای کودکان توضیح بدهید که چرا بعضی از رفتارها مطلوب و برخی از رفتارهای دیگر نامطلوب هستند. برای مثال: فحش دادن به دیگران باعث می شود که آن ها احساس ناراحتی و غمگینی کنند و غیره.
شیوه های مناسبی را برای حل درگیری الگو قرار دهید.
*« تأثیر خشونت های تلویزیونی بر کودکان »
برنامه های تلویزیونی را که فرزندان شما به طور مرتب را نگاه می کنند را تحت نظر داشته باشید. به کودکان اجازه ندهید که برنامه های بسیار خشونت بار را نگاه کنند و علت عدم تمایل خود را برای آن ها توضیح بدهید. به کودکان بگویید که برنامه های تلویزیونی معمولاًٌ پیامدهای واقعی پرخاشگرانه را برای مردم نشان نمی دهند.
*« نبایداجازه داد پرخاشگری و خشونت در کودک تثبیت شود و بصورت عادت در آید»
کودک اگر دریابد که با این شیوۀ عمل می تواند موفق شود هرگز تن به مصلحت نخواهد داد و احساس خواهد کرد که از طریق پرخاشگری می تواند به خواسته اش برسد.
*اقدام به رشد فکری کودک: در موقع پرخاشگری نباید عصبانی شد و یا بر سر کودک داد کشید. این امر اثری فوری ممکن است داشته باشد ولی در دراز مدت کاری بیهوده است. باید از جر و بحث و جنجال دست کشید و از طریق داستان ها و بیان مسائل کوشید تا سطح آگاهی و اندیشۀ او را بالا ببریم.
*آشنا کردن به حقوق دیگران: کودک باید به حقوق و وظایف خوددر برابر دیگران آگاه باشد و گمان نکند که والدین و احیاناً دیگران موظفند هر رفتاری که از آن ها بروز کرده متصل کردند بلکه باید کودک کنترل نفس خود را بداند.
*آگاهی به زشتی امر: کودک باید دریابد که با پرخاشگری خود عمل ناپسندی انجام داده و نباید هرگز از زدن و ویران کردن و پرخاش و عتاب خود راضی باشد باید به خاطر عمل زشتی که انجام داده از طرف مقابل عذرخواهی کند.
*رفع ناکامی ها: باید مسائلی را باعث ناکامی می شود را از بین برد یا این که قدرت عمل کودک را در برابر ناکامی ها بالا برد که لااقل کودک پذیرای ناکامی باشد و پرخاشگری نکند و مطابق با توان کودک از او انتظار داشت.
*ایجاد محیطی صمیمی: والدین می توانند از طریق ایجاد روابط دوستانه و محیط صمیمانه و گرم تا حدی زمینه پرخاشگری را کم کنند همچنین از طریق ذکر و بیان ملاطفت ها محبت ها و خوبی هایی که در دیگران وجود دارد می توان بذر محبت و لطف را در دل افراد کاشت و آن ها را نسبت به یکدیگر خوش بین کرد و به کودک باید تفهیم کرد که با رفتارهای پرخاشگرانه نمی تواند دوست خوب برای خود انتخاب کند.
*ایجاد سرگرمی و اشتغال: بیکاری و نداشتن یک وظیفه فرد را دچار پرخاشگری می کند باید کودک را به کاری که مورد علاقه اش است سرگرم نمود تا فرصت دعوا و تهاجم را نداشته باشد.
بها ندادن به لجبازی ها: بعضی کودکان از طریق لجبازی و خشونت می خواهند به هدف برسند. والدین سعی کنند از طریق بی اعتنایی به لجبازی ها، پرخشگری او را بی اعتبار کنند.
*دوری از عصبانیت ها: والدین در هنگام عصبانیت سعی کنند برخود مسلط و کنترل خود را از دست ندهند، هرگز والدین به خشونت نپردازند که در آن صورت تماشای صحنۀ پرخاشگری کودک شما را خشن خواهد کرد.
*دور نگهداشتن کودک از محیط های پرهیاهو و پر سر و صدا زمینه را برای پرخاشگری کودک کم میکند: باید تا آنجا که ممکن است کودک را از کارها و اموری که جنبۀ خشونت را در آن ها رشد می دهد دور بداریم.
*گزینش راه انحرافی: کودکی که پرخاشگر است نباید عقدۀ خود را سر دیگران خالی کند. می توان در موارد خشم عروسکی را به دستش داد تا به زمین بکوبد یا اسباب بازی خرابی کنارش گذاشت تا خشم خود را متوجه آن کند.
بازی های نظامی: می توان از بازی های جنگی و نظامی برای کنترل و تبدیل پرخاشگری و خاموش کردن شورهای انحرافی استفاده کرد. همچنین از ورزش، هوای آزاد، شوخی ها و مزاح ها برای کاهش پرخاشگری می توان بهره برد.
*حمایت روانی: به جای سرزنش کودکان پرخاشگر باید از آن ها دلجویی کرد و به او بگویند چرا چنین کردی؟ چرا ناراحتی؟ حاضرم به تو کمک کنم و... از این طریق برای پناهگاهی اطمینان بخش درست کنیم که خود را در پناه ها قرار دهد.
* تنبیه: گاهی کودک با وجود تدابیر فوق باز همچنان به اذیت کردن و آزار رساندن دیگران می پردازد. باید در چنین مواردی ضربه ای بر کفل و پشت دست احساس کند تا دریابد که درد چیست و خشونت و آزار به دیگران چه معنایی دارد. البته باید توجه داشت که در آخرین مرحله از تنبیه استفاده کرد و در اعمال تنبیه مسائل تربیتی را مد نظر قرار داد.
« اگر کودک شما عصبانی و خشمناک شد، شما در برابر او عصبانی نشوید.»
مطمئن باشید قصد شرارت و بدجنسی ندارد سعی کنید علت ناراحتی او را پیدا کنید. اگر دردی دارد معالجه نمایید. اگر گرسنه یا تشنه است، غذایش بدهید. اگر خسته است، خوابش کنید. اگر رفتار و اعمال خودتان باعث رنجش و عصبانیت او شده، درصد جبران و اصلاح برآیید. اثر عصبانیت او در اثر خیال بی پایه ای است. اشتباهش را برطرف سازید. اگر به تقویت روحی احتیاجی دارد، تقویتش کنید. اگر خواستۀ شرعی دارد، و برای شما امکان اجابت است، می توانید خواسته اش را تأمین کنید، ولی بعد که به حالت عادی درآمد، به او بگویید: انسان باید با خواهش و زبان، خواسته هایش را بخواهد، نه با خشم و زور. من این مرتبه به خواستۀ تو عمل کردم، امب بعد از این اگر بخواهی با پرخاشگری و زور به هدف برسی، مطمئن باش که من اجابت نخواهم کرد. بعد از آن اگر خواست دوباره به وسیلۀ زورگویی و عصبانیت چیزی را به شما تحمیل کند، به طور قاطع جلویش بایستید و به خواسته هایش اهمیت ندهید، مبادا به زورگویی عادت کند. ولی به هر حال خونسردی خود را حفظ کنید و در مقابل لج بازی و عصبانیت های او داد و قال راه نیندازید و در صورتی که با پرخاشگری و زور می خواهد خواسته های غیر مشروعش را به شما تحمیل کند، به وی اعتنا نکنید و تسلیمش نشوید وگرنه به همین وضع عادت خواهد کرد. حضرت علی (ع) فرمود: از غضب اجتناب کن، مبادا بر تو مسلط شود و به صورت عادت درآید.
کودکان لوس نیز غالباً زود رنج هستندو با اندک چیزی به خشم می آیند، زیرا نفس نیرومندی ندارند تا بتوانند در برابر ناملایمات بردباری نشان دهند. از اندک چیزی متأثر می شوند و به خشم می آیند. بنابراین لوس بودن را نیز می توان یکی از عوامل پرخاشگری شمرد.
« تنبیه بدنی بچه را پرخاشگر می کند »
یکی از مکانیزم دفاعی کودکان و حتی افراد بالغ در برابر حوادث، پرخاشگری است. فرد ناموفق و در مواردی ناکام با واکنشی چون پرخاشگری، می خواهد حفاظی تدافعی برای خود بسازد. به رغم این که پرخاشگری رفتار مطلوبی است در روند رشد طبیعی کودکان، ولی باید آن را تحت کنترل قرار دارد. پرخاشگری بیش از حد کودکان، زمانی است که ناکام شوند و یا از مدل و الگوی مناسبی آموزش ببینند. اولیا و مربیان هر چه بیشتر به پرخاشگری بپردازند، کودکان نیز به همان اندازه به سمت پرخاشگری تمایل پیدا می کنند. پرخاشگری در کودکانی که خانواده یا مربی سخت گیری دارند و با تنبیه بدنی سعی به تربیت آن ها می کنند بیش از دیگر کودکان دیده می شود. گرچه همۀ افراد نمی توانند آزادانه از این مکانیزم استفاده کنند ولی در کودکان و طبقات محروم جامعۀ غیر مرفه احساسات پرخاشگرانه راحت¬تر بروز می کند.
پرخاشگری کودکان در زمان های متفاوت متغیر است بیشتر پرخاشگری ها در مواقعی است که کودک احساس خستگی می کند و به استراحت نیاز دارد یا در مواقعی است که گرسنه باشد.
کودکان به قصد دفاع از خود دست به حمله می زنند، دعواهای بچه ها در منازل و محیط مدرسه خود بیانگر این موضوع است. بعضی از روانشناسان پرخاشگری را ضروری می دانند. فردی که جسارت نداشته باشد و نتواند در برابر تحقیر شدن با مخاطب خود ستیزد معمولاً با انتقاد و غیبت کردن احساست خصمانۀ خویش را بروز می دهد. برای استفادۀ صحیح از این مکانیزم دفاعی، به خصوص در کودکان، باید شیوۀ معقولی پیش گرفت و نیروی مخرب پرخاشگری را به نیرویی سازنده مبدل کرد. از جمله شیوه های مفید در این زمینه می توان از فعالیت های ورزشی و انواع و اقسام کارهای علمی، تفریحی و خواندن سرود با صدای بلند و غیره نام برد. هر یک از این فعالیت ها می تواند راهی باشد با حاصل و ثمری سودمند برای مصرف نیروی انباشته در نوجوانان.
« کمک مدارس به کودکان خشونت گرا »
مدارس می توانند از راههای مختلف به کودکان خشونت گرا کمک کنند. این کودکان را می توان توسط مشاور خانواده و کارکنان مدرسه شناسایی کرد، والدین آن ها ممکن است توسط معلم یا مدیر، به مدرسه دعوت شوند. آن ها احتمالاً به کمک متخصصان خارج از مدرسه نیاز دارند. در هر حال، پول و وقت زیادی صرف مبارزه با خشونت در کودکان می شود. برخی مدارس سعی می کنند به والدین کمک کنند، ولی فعال کردن والدین در برخورد با معضل ناسازگاری کار دشواری است.
نتایج تحقیقات مختلف، مداخله مستقیم در رفتار کودکان ناسازگار را توصیه نمی کند. مؤثرترین راه حل، تعیین مقررات و مجازات های مشخص برای خشونت¬گرایی و مشارکت مدارس در اجرای برنامه جامع مبارزه با خشونت است. تمام تلاش ها باید بر کاهش رفتارهای خشونت آمیز، تقویت روابط صمیمانه، توسعه مهارت های اجتماعی و روش های مطلوب در برخورد با مشاجرت متمرکز شود.
دکتر گاریتی و همکاران او در کلرادو، اهدافی را برای مداخله در خشونت گرایی توصیه کرده اند که عبارتند از:
• کاهش خشونت گرایی و رفتارهای تهاجمی
• جایگزینی خطاهای فکری با تفکر صحیح
• توسعه تفکری واقع بیناتر نسبت به خود
• تقویت توانایی استدلال
• تقویت ابزار عصبانیت به روشی مناسب تر
• تقویت مهارت های تحلیل مسائل اجتماعی
بسیاری از اهداف یاد شده، دراز مدت بوده و برخی از آن ها راحت تر از بقیه تغییر می کنند. به هر حال، برای تغییر الگوهای رفتاری باید تلاش کرد. گفتنی است که این اقدامات باید با هماهنگی و همکاری مدرسه انجام گیرد.
دکتر ترنس وبستر دویل متخصص رفتار شناسی کودکان، الگوهای رفتاری مناسبی برای کودکان ناسازگار ارائه داده است. به پیشنهاد او:
« والدین می توانند به نوبت نقش کودک ناسازگار و چهرۀ پنهان او را که ممکن است کودکی مهربان باشد، بازی کنند. اگر بیش از یک فرزند دارید اجازه بدهید تا نوبت این نقش ها را بازی کنند. اگر بیش از یک فرزند دارید اجازه بدهید تا نوبت این نقش ها را بازی کنند؛ شما نیز به آن ها کمک کنید. ایفای این نقش ها در محیط منزل یا مدرسه می تواند سؤلات و بحث های عمیقی را در پی داشته باشد. نحوه اجرای این نقش ها عبارت است از: قسمت مربوط به کودک ناسازگار ( والدین و فرزند به نوبت می توانند این نقش را بازی کنند) و چهرۀ پنهان کودک ناسازگار را ( تفکر و احساسات او همواره خود را محق می داند.) بخوانید. قسمت هایی که زیر آن ها خط کشیده شده است، نباید خوانده شوند. کودک ناسازگار باید آ ن ها را اجرا کند.»
1- وارد ماجرا شوید.
2- خود را در جایگاه کودک ناسازگار قرار دهید و از دریچه تفکر و احساسات او به مسائل نگاه کنید.
3- تأمل و تفکر کنید.
4- اگر به کمک احتیاج داشتید، از درخواست آن خودداری نکنید.
متنی را که در دست دارید، بخوانید تا بتوانید نقش خود را به درستی بازی کنید.
الگوی رفتاری شماره 1
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او# 1) احساس می کنم دوست دارم این بچه را اذیت کنم. او مثل یک بچه گریه ای رفتار می کند. آماده شو که مشتی به او بزنی.
تأمل و تفکر
کودک ناسازگار: (چهره پنهان او# 2) کتک زدن این بچه ننه چه فایده ای دارد؟
او فقط سعی می کند دلسوزی خود را نشان دهد. کودک ناسازگار مشت گره کرده اش را باز می کند.
کودک ناسازگار: چرا مثل یک آدم بی عرضه و بی دست و پا رفتار می کنی؟ تو برای خودت متأسف باش.
سؤالات:
1- عصبانی شدن از دست یک کودک چه احساسی داشت؟
2- وقتی که تصمیم داشتی او را با مشت بزنی، چه احساسی داشتی؟
3- وقتی از زدن او منصرف شدی، چه احساسی داشتی؟
4- وقتی تصمیم گرفتی با او گفت و گو کنی چه احساسی داشتی؟
الگوی رفتاری شماره 2
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او # 1) وضع مالی او بهتر از وضع من است.
لباس هایش همیشه مرتب است و والدینش اتومبیل گران قیمتی دارند. دوست دارم او را اذیت کنم. او همیشه خودنمایی می کند.
تأمل و تفکر
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او # 2) بله، ولی چه اهمیتی دارد؟ من طرز لباس پ=وشیدن او رادوست ندارم. شاید روزی درآمد کافی داشتم و توانستم لباس های مرتبی بپوشم. چرا وقتم را با اذیت کردن او تلف کنم؟ کارهای بهتری دارم که باید انجام دهم، ولی لباس او واقعاً زیباست!
کودک ناسازگار: هی رفیق! لباست خیلی قشنگ است.
سؤالات:
1- وقتی از دست او عصبانی شدی، چه احساسی داشتی؟
2- وقتی تصمیم گرفتی اورا اذیت کنی، چه احساسی داشتی؟
3- وقتی از اذیت کردن او منصرف شدی، چه احساسی داشتی؟
4- وقتی از لباس او تعریف کردی، چه احساسی داشتی؟
الگوی رفتاری شماره 3
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او# 1) من می دانم که او عمداً به من تنه زد.
نشانش خواهم داد، او آماده می شود تا مشتی بر دهان کودک بکوبد.
تأمل و تفکر
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او # 2) اوعذر خواهی کرد. به چهره اش نگاه کن، از من می ترسد. کودک ناسازگار آرام می شود.
کودک ناسازگار: ایرادی ندارد، ولی از این به بعد بیشتر دقت کن.
سؤالات:
1- وقتی او با تو برخورد کرد، چه احساسی داشتی؟
2- وقتی که تنه خوردی، چه افکاری به مغزت خطور کرد؟
3- آیا عذر خواهی او خالصانه بود؟
4- وقتی عذر خواهی او را پذیرفتی، چه احساسی داشتی؟
الگوی شماره 4
( چهره پنهان او # 1) او خیلی از خود راضی است و مرا تحویل نمی گیرد. فکر می کند خیلی بهتر از من است.
تأمل و تفکر
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او# 2) اگر او از خود راضی است، اهمیتی ندارد.
من نیازی به او ندارم.
کودک ناسازگار: تو خیلی خودت را می گیری. اگر این طوری نبودی می توانستی دوستان بیشتری داشته باشی.
سؤالات:
1- چطور فکر کردی که او خیلی بهتر از توست؟
2- وقتی فکر کردی که او از خود راضی است، چه احساسی داشتی؟
3- وقتی تصمیم گرفتی به او اهمیتی ندهی، چه احساسی داشتی؟
4- وقتی از او انتقاد کردی، چه احساسی داشتی؟
5- آیا دوست داری با او دوست شوی؟
الگوی رفتاری شماره 5
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او # 1 ) چه آدم بی دست و پایی است! بند کفش خودش را هم نمی تواند گره بزند. بالاخره وقتی مشغول دوچرخه سواری است او رابه زمین خواهم انداخت.
تأمل و تفکر
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او # 2) ریاضی او بسیار عالی است، شاید بتواند کمکم کند.
کودک ناسازگار: هی پسر! می توانی در ریاضیات کمکم کنی؟ من هم در عوض دوچرخه سواری یادت می دهم.
سؤالات:
1- وقتی تصمیم گرفتی او را از دوچرخه به زمین بیندازی، چه احساسی داشتی؟
2- وقتی تصمیم گرفتی تأمل و تفکر کنی، چه احساسی داشتی؟
3- وقتی فهمیدی که ریاضیات او قوی است، چه احساسی داشتی؟
4-وقتی به جای اذیت کردن او تصمیم گرفتی با او همکاری کنی، چه احساسی داشتی؟
الگوی شماره 6
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او # 1) چه آدم ضعیفی است! آب دهانش را هم نمی تواند جمع کند.
کودک ناسازگار: ( چهره پنهان او # 2) من دوست ندارم مثل او ضعیف باشم، ضعیف بودن او به خودش مربوط است.
کودک ناسازگار: ( هی استخوانی! من فقط شوخی کردم. می توانم چند تا نرمش یادت بدهم تا کمی قوی شوی.)
سؤالات:
1- وقتی خواستی او را ضعیف خطاب کنی، چه احساسی داشتی؟
2- وقتی تصمیم گرفتی به جای اذیت کردن او کمکش کنی، چه افکاری به مغززت خطور کرد؟
3- شوخی کردن با او چه احساسی داشت؟
4- کمک کردن به او چه احساسی داشت؟
5- وقتی صحنه درگیری را به صحنه شوخی تبدیل کردی، چه احساسی داشتی؟
مثال های ارائه شده نشان می دهند که در موقعیت های مشابه، چه افکاری ممکن است به مغز کودک خطور کند و شما چگونه قادرید افکار منفی او را به افکاری مثبت تبدیل کنید. نکته ای که باید به خاطر سپرد این است که کودک شما اگرچه ممکن است مایل به اذیت کردن کسی باشد، ولی مجبور نیست که این کار را عملی کند. کودکان دارای قدرتی هستند که آن ها را قادر می سازد تصمیمات خود را تغییر دهند. گاهی اوقات، تغییر تصمیم بیش از مردم آزاری به انرژی نیاز دارد. به کودک بگویید: « ما گاهی اوقات ناراحت می شویم و می خواهیم آن را سر کسی خالی کنیم، ولی اگر تأمل و تفکر کنیم، می توانیم راه حلهای دوستانه تری پیدا کرده و به اهداف خود برسیم.»
« چه زمانی باید به متخصص مراجعه کرد؟»
برای ما بسیار مشکل است که رفتار خود را تغییر دهیم. والدین معتقدند که باید به وظیفۀ خود آشنا باشند، چرا که در غیر اینصورت در تربیت کودک کوفق نخواهند بود. والدین باید روش های مرثر تربیتی را فرا گیرند تا بتوانند رفتارهای خشونت آمیز فرزندانشان را اصلاح کنند. آن ها قادرند رفتار فرزندشان را تغییر دهند، اما گاهی انجام این کار به تنهایی بسیار دشوار بوده و ضرورت کمک خواستن از متخصص احساس می شود، اما آن ها چگونه می توانند تشخیص دهند که چه زمانی باید به متخصص مراجعه کنند؟ در این جا به بیان موقعیت هایی می پردازیم که در آن ها، والدین به کمک متخصص نیاز دارند.
اگر احساس کردید قادر به کنترل خود نیستید و تمایل دارید فرزندتان را کتک بزنید، یقین کنید که به کمک یک متخصص نیاز دارید. یکی از والدین می گفت: « با دختر هشت ساله ام سوار اتوبوس بودم که شروع کرد به گریه کردن. او آن قدر گریه کرد که احساس کردم اگر سرش را به صندلی بکوبم، ساکت خوااهد شد.» این نوع احساسات که تنبیه فیزیکی را تنها راه حل مشکل جلوه می دهند، می بایستی جدی تلقی شده و تحت درمان قرار گیرند. هستند والدینی که فرزند خود را به قتل رسانده اند.، زیرا تصور می کردند که را حل دیگری ندارند. اگر احساس می کنید استفاده از زور تنها راه حل مقابله با رفتارهای ناشایست فرزند شماست و یا اگر او را مرتباً کتک می زنید، بی درنگ به متخصص وراجعه کنید، زیرا به کمک او نیاز دارید.
زمانی که مشاهده می کنید فرزندتان از دیگران سوء استفاده می کند؛ اگر فرزندتان مرتباً دوستان خود را کتک می زند، از دیگران کمک بخواهید. ناسازگاری مستمر فرزندتان در مدرسه، میهمانی ها و موقعیت های دیگر را جدی بگیرید و حتماً به متخصص مراجعه کنید.
وقتی که فرزندتان با پلیس درگیر شد؛ اگر مرتکب اعمال غیر قانونی مانند دزدی و... شده و توسط پلیس دستگیر شد، حتماً به متخصص مراجعه کنید. عدم کنترل خشونت در بین کودکان، منجر به ارتکاب جرائم مختلف توسط آنان خواهد شد.
در صورتی که مرتباً توسط مسئولان مدرسه احضار می شوید؛ اگر مسئولان مدرسه به طور مکرر از فرزندتان شکایت دارندو خود قادر به برخورد با خشونت گرایی فرزندتان نیستید، حتماً باید به متخصص مراجحه کنید.
اگر مدرسه فرزندتان فاقد برنامه مبارزه با خشونت است و شما می دانید که فرزند خشونت گرا و ناسازگاری ددارید که قادر به کنترل او نیستید حتماً به متخصص مراجعه کنید.
و در انتها اگر برای اصلاح فرزندتان روش های مختلفی را به کار برده اید که همه آن ها بی نتیجه بوده اند. شما ممکن است را ههای مختلفی را امتحان کنید، ولی موفق نشوید. در اینصورت باید بیاموزید که چگونه می توانید پدر یا مادری مؤثر باشید. بسیاری از والدین مایلند رفتار خود را تغییر دهند اما بدون کمک متخصص قادر به این کار نیستند. چنین والدینی حتماً به مشاور با یک روان شناس نیاز دارند.