قسمت سوم داستان" آپارتمان شما چه کاره است؟" نوشته مهندس علی زارعی که در هفته نامه کسب و کار منتشر می شود

مقالات و مصاحبه های مهندس علی زارعی (مدیرعامل) - مقالات مهندس زارعی در روزنامه کسب و کار

خوانندگان محترم می توانند هر هفته داستان "آپارتمان شما چکاره است؟" را در هفته نامه کسب و کار مطالعه نمایند همچنین آموزشهای کارآفرینی مهندس علی زارعی را در برنامه های تفکر خلاق بخش پاتوق خلاق از رادیو گفتگو و برنامه  راهکار رادیو ایران و آموزشهای نخبه پروری را در برنامه مرزهای دانش رادیو گفتگو و برنامه موج دانش رادیو فارس  بشنوید.همچنین میان برنامه کارآفرینی در خانواده روزهای شنبه تا سه شنبه از رادیو فارس برنامه سایبان مهر پخش می گردد

 

جهت خواندن قسمتهای دیگر داستان اینجا کلیک کنید

 

قسمت سوم - این داستان هر هفته در صفحه 7 هفته نامه دنیای نوین کسب و کار انتشار می یابد- نویسنده:مهندس علی زارعی

 

توجه : نویسنده اظهار می دارد این قسمت را با الهام از زندگی خانم طاهره جوان نوشته است-جهت خواندن زندگینامه خانم طاهره جوان اینجا کلیک کنید

حدود ساعت 12 ظهر یکی از اهالی ساختمان پروین را صدا کرد و گفت برای صرف  ناهار به طبقه پنجم مراجعه کند.پروین به ساختمان طبقه پنجم رفت و همه پرسنل که خانم بودند بر سر میز ناهار حاضر بودند و از پروین هم دعوت کردند پیش آنها برود ، اینجا یک شرکت بازاریابی و تبلیغات بود که مدیریت شرکت هم خانم بود و هنگام ناهار پروین سر صحبت را باز کرد و زندگیش را تعریف کرد.مدیر شرکت پس از شنیدن صحبتهای پروین گفت:

_ جالبه ، این اولین بار که یک نظافت کار با این انگیزه به این ساختمون می یاد و من مطمئنم تو در کاری که می خواهی انجام بدی موفق می شی ولی یک سوال دارم

_ ممنون ، سوالتون را بفرمایید

_ چرا خودت تلاش نمی کنی تا یک شغل خوب بدست بیاری و میخواهی اینکار را برای بچه هات انجام بدی؟

_ خوب من نتونستم درس بخونم و دانشگاه برم برای همین هیچ کار خوب و پردرآمدی نمی تونم پیدا کنم!

_ این حرفت را قبول ندارم

_ من خیلی دنبال کار گشتم ولی هیچ کس منو استخدام نمی کنه ، مثلا خود شما حاضرید منو استخدام کنید؟

_ من برای استخدام کارمندام ملاکم مدرک نیست بلکه ملاکهای دیگه ای دارم

_ چه ملاکهایی؟

_ ما یک شرکت بازاریابی و تبلیغاتی هستیم و معمولا کار ما با تلفن انجام می گیره ، من دنبال کارمندانی هستم که قشنگ صحبت کنند ، اصول بازاریابی تلفنی را بدونند و توانایی جذب مشتری از طریق تلفن را داشته باشندو در مراجعات حضوری هم مهارت بازاریابی و انعقاد قرارداد داشته باشه و چون اینکار معمولا خیلی سریع اتفاق می افته باید مهارت کافی در جذب سریع را داشته باشند و اینها هیچکدوم به مدرک دانشگاهی ربطی نداره ، البته شاید کسانی که دانشگاه رفته اند بهتر بتوانند اینکار را انجام دهند ولی همین الان بین این خانمهایی که اینجا کار می کنند کسانی هم هستند که دانشگاه نرفته اند

_ یعنی شما می تونید منرا استخدام کنید؟

_ اگر مهارتهایی که گفتم داشته باشی شانس استخدام داری ولی من یک پیشنهاد بهتری برات دارم؟

_ چه پیشنهادی؟

_ ناهارت را بخور تا  داخل دفترم بیشتر صحبت کنیم

کنجکاوی تمام وجود پروین را فرا گرفت و سریع ناهارش را خورد و همراه خانم مدیر به دفتر شرکت رفتند

_ نمی خواستم پیش کارمندام این موضوع را مطرح کنم ولی واقعیت اینه که منم تقریبا زندگی شبیه تو داشتم!

_ مثل من بودید خانم؟

_ آره ، چند سال قبل یک کارگر روزمزد بودم ، من تا اول دبیرستان  درس خونده بودم

_ چه جالب؟ پس چطوری تونستید یک شرکت داشته باشید؟

_ ماجرا از اون جایی شروع شد یک روز وقتی از کار برمی گشتم توی اتوبوس با یک نفر مشغول صحبت شدم و اون خانم مجله ای به من داد و گفت صفحه 24 و 25 را بخونم، وقتی خونه رفتم و این دو صفحه را خوندم زندگی من متحول شد؟

_ مگه توی این دو صفحه چی نوشته بود؟

_ مصاحبه با یک خانم کارآفرین موفق بود ، این خانم در سن یازده سالگی دچار سوختگی شدید شده بود به نحویکه چند سال در بیمارستان بود و تمام بدنش به هم چسبیده بود و پس از دهها عمل جراحی از بیمارستان مرخص می شه و بنابراین نمی تونه درسش را بخونه

_ پس چطور کارآفرین موفق شده بود؟ پدر پولداری داشته و تک فرزند بوده؟

_ نه اتفاقا ، وقتی بچه بوده مادرش فوت می کنه و پدرش با خانمی ازدواج می کنه که صاحب ده فرزند می شوند و وضع مالی خوبی هم نداشته! تازه علاوه بر اینکه نتوانسته درس بخونه ، نصف صورتش هم سوختگی داشته!

_ پس چطور موفق شده؟ مگه می شه؟

_ این خانم توی زندگیش هدفش را پیدا می کنه، برنامه ریزی می کنه، انگیزه داشته و ...

_ برام تعریف می کنی؟

_ این خانم در سن پانزده سالگی در چندین کارگاه آموزشی  ثبت نام می کنه و مهارت کسب می کنه ، در کنارش درسش را هم می خونه

_چه کارگاههایی شرکت می کنه؟

_ کارگاه تعمیرات رادیو و تلویزیون، ساعت‌سازی، عکاسی، نقاشی و طراحی، جوشکاری، خیاطی و ...

_ بعد هم با آقایی که از ناحیه دست سوختگی داشته در کارگاه آشنا می شه و با هم ازدواج می کنند و بعد از مدتی برای زندگی به روستایی اطراف اصفهان به نام حصه مهاجرت می کنه که محل تولد شوهرش بوده

_ بعدش چی می شه؟

_این خانم گفته بود شوهرم از ناحیه دست سوخته بود و چون خجالت می کشید دستش همیشه توی جیبش بود و من نصف صورتم سوخته بود ولی طوری چادر سر می کردم که مشخص نباشد بنابراین حس کردم اعتماد به نفس شوهرم زیاد نیست و با هم قرار گذاشتیم که من مقنعه سر کنم و شوهرم هم دستش را از جیبش در بیاره! یعنی واقعیت را می پذیره و سوختگی را مانع پیشرفتش نمی دونه، این خانم در روستا موقعیتی پیدا می کنه که  به دخترها آموزش خیاطی و بافتنی و ... می ده و در ازای آموزش دستکش و کلاه و کارهای دستی اونها را میگیره و میفروشه و راه کسب و کار را یاد می گیره

_ یعنی از اینکار کارآفرین موفق می شه؟

_ نه، از اینکار روش کارآفرینی را یاد می گیره و اعتماد به نفس پیدا می کنه، بعد با همسرش به تهران مهاجرت می کنه و با خیاطی شروع می کنه و مراحل پیشرفت را می گذرونه و خلاقیتی در کارش وارد می کنه

_ یعنی چکار می کنه؟

_خیاطی تاسیس می کنه که در چند ساعت لباس مراجعه کننده را آماده می کنه ، یعنی از مرحله سایز گیری و انتخاب الگو تا تحویل لباس فقط دو تا سه ساعت طول می کشه و بعد نوآوری دوم اتفاق می افته!

_ نوآوری دوم؟

_این خانم چون آرایشگری هم بلده طبقه دوم کارگاه خیاطی را آرایشگاه می کنه تا خانمها در این فاصله دو ساعتی به آرایشگاه بروند!

_ چه جالب!

_ وقتی این زندگینامه را خوندم این خانم ماهیانه درآمدی میلیونی داشت و گفته بود هر ماه 15 تا 20 و یا بیشتر درآمد دارم!

_ 20 میلیون تومان؟؟

_ آره ، این زندگی باعث تحول در من شد و من بدنبال فراگیری متد موفقیت و کارآفرینی رفتم و بعد از چند سال موفق شدم و حالا خودم هم درآمدی میلیونی دارم!در ضمن ترم سوم دانشگاه هم هستم!

_ من گیج شدم ، همیشه فکر می کردم دیگه از من گذشته ولی الان یک حس عجیبی دارم

_ حرف من هم همین بود ، به فکر بچه ها بودن خیلی خوبه ولی اگر خودت به موفقیت برسی قطعا برای بچه هات هم بهتره، روی حرفام فکر کن

پروین در حالی از مدیر شرکت بازاریابی خداحافظی کرد که سه شغل خیاطی ، آرایشگری و شرکت بازاریابی و تبلیغات را به لیست خود اضافه کرد و افکار جدیدی هم در ذهنش شکل گرفت

 توجه : نویسنده اظهار می دارد این قسمت را با الهام از زندگی خانم طاهره جوان نوشته است-جهت خواندن زندگینامه خانم طاهره جوان اینجا کلیک کنید

 

ادامه دارد....

مهندس علی زارعی

 

جهت خواندن قسمتهای دیگر داستان اینجا کلیک کنید

 

جهت بزرگنمایی تصویر روی آن کلیک کنید

http://www.n-javan.com/aks/kasbokar3.jpg

 

این داستان هر هفته در صفحه 7 هفته نامه دنیای نوین کسب و کار انتشار می یابد- نویسنده:مهندس علی زارعی

 

 

جهت خواندن قسمتهای دیگر داستان اینجا کلیک کنید

آخرين بروز رساني (دوشنبه ، 18 دی 1391 ، 20:37)